به گزارش سرویس دینی جام نیوز، مرحوم آیت الله اشتهاردی در جلد 4 کتاب
"داستان دوستان" در داستان هشتم این چنین نوشتند: احنف بن قیس مى گوید: نزد
معاویه رفتم، در مجلس او آنقدر از شیرینى و ترشى نزد او آوردند که تعجب
کردم، بعد از آن غذاهاى رنگارنگ در سفره او چیدند که من نام آنها را
نداشتم، و نام یک یک آنها را از او مى پرسیدم و او جواب مى داد، وقتى که
معاویه غذاهاى خود را توصیف کرد، گریه ام گرفت، گفت: چرا گریه مى کنى؟
گفتم: بیادم آمد که شبى در محضر على(ع ) بودم، هنگام افطار، آن حضرت مرا تکلیف ماندن کرد، آنگاه انبانى که سرش بسته بود و مهر زده شده بود طلبید، گفتم: در این انبان چیست؟
فرمود: سویق (آرد نرم ) جو است.
عرض کردم : ترسیدى کسى از آن بردارد و یا بخل کردى که این گونه سر آن را مهر کرده اى؟
فرمود: نه ترسیدم و نه بخل کردم، بلکه ترسیدم فرزندانم آن را با روغن یا زیتون بیالایند (تا من سویق روغنى بخورم ).
گفتم: اگر چنین غذائى بخورى مگر حرام است؟
فرمود: ((حرام نیست، ولى بر امامان عادل واجب است که بقدر فقیرترین
مردم، نصیب خود را بردارند، تا مستمندان از جاده حق بیرون نروند)).